به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجتالاسلام مسلم قلیپور از جانباختگان فاجعه منا است که فقدان وی جامعه علمی کشور به ویژه حوزههای علمیه را متأثر کرد. آن مرحوم در زمینه «فقه»، «اصول»، «فلسفه» و «حقوق» متخصص بود. از مرحوم قلیپور آثار علمی فراوانی به یادگار مانده که میتوان از جمله آنها به تلخیص، تدوین و شرح و همچنین تدوین نموداری کتابهای فقهی و اصولی مختلفی برای طلاب اشاره کرد.
مرحوم قلیپور در آخرین گفتوگوی تفصیلی خود با خبرگزاری رسا، به تشریح فعالیتهایش و وضعیت علمی حوزه پرداخته بود که در ادامه علاقهمندان متن آن را از نظر میگذرانند.
رسا ـ مقداری درباره خودتان و دوران طلبگیتان بفرمایید.
بنده مسلم قلیپور گیلانی هستم. زادگاهم شهر رودسر است و پس از پیروزی انقلاب برای ادامه تحصیل به قم آمدم. سال 60 ـ 61 که مرکز مدیریت تأسیس شد، از مدرسه حکیم نظامی ـ امام صادق(ع) فعلی ـ دیپلم تجربی گرفتم و وارد حوزه شدم. از نخستین کسانی بودم که پس از تأسیس مرکز مدیریت، وارد حوزه علمیه شدم.
یک سالی در مدرسه آیتالله گلپایگانی ـ خیابان صفاییه ـ درس خواندم. بقیه درسهای مقدمات را نیز در مدرسه مقدسه رضویه خواندم. پس از آن هم آزاد درس خواندم. «شرح لعمه» را خدمت آقایان اشتهاردی و راستی خواندم؛ البته خدمت آقای راستی «قوانین» را هم خواندم. «مکاسب» را خدمت آیتالله محفوظی و مرحوم آیتالله ستوده فراگرفتم. «رسائل» را خدمت حضرت آیتالله میلانی رسیدم. «کفایه» را نیز خدمت آقای ستوده و موسوی تهرانی خواندم. در آن زمان ایشان(موسوی تهرانی) شاگردان زیادی نداشتند؛ قریب به هفت هشت نفر بودیم که نزد ایشان در حسینیه آیتالله مرعشی نجفی جلد دوم «کفایه» را میخواندیم. بسیار هم بحث علمی میکردیم؛ در آن زمان ایشان نظرات آقای نائینی را طرح میکرد که بسیاری شیفته آن آراء شدند.
ما نیز شیفته آراء امام(ره) بودیم. آقای موسوی تهرانی در «کفایه» مهارت داشتند، به همین دلیل بسیار با ایشان بحث علمی میکردیم. پس از این دوران وارد درس خارج شده و خدمت آیتالله العظمی فاضل لنکرانی بودم. به نظرم حدود 5 تا 6 سال طول کشید تا سطح را تمام کنم.
رسا ـ نظر خانوادهتان درباره طلبه شدن شما چه بود؟
پدر و مادرم بسیار دوست داشتند، پزشک شوم. بنده نیز وقتی به قم آمدم برادرانم را به این شهر آورده و روانه دانشگاه کردم، آنها را پزشک کردم تا دست از سرم بردارند.
رسا ـ افزونبر دروس حوزوی، در مقاطع و مراکز دیگری نیز مشغول به تحصیل بودهاید؟ چه شد به مباحث دینی علاقهمند شدید؟
بله؛ بنده افزونبر دروس حوزوی، سال دوم تجربی را نیز میخواندم. در خاطرم هست، پیش از انقلاب در اصفهان بودم و هنوز تظاهرات قوت نگرفته بود که یکی از بستگان پولی به بنده داد و گفت: «فرزندان مرا به سینما ببر.» ما نیز آن زمان برای رفتن به سینما به چهار باغ اصفهان رفتیم. در صف ایستاده بودیم تا بلیط بگیریم. در آن زمان سوم راهنمایی را تمام کرده بودم و یادم هست که افراد تیپهایی داشتند که با فطرت سازگار نبود و به تعبیری سبک بود. سخنان بسیار بدی نیز میزدند.
با تمام این وجود به فرزندان فامیل گفتم: من به سینما نمیآیم. برای شما بلیط تهیه میکنم تا بروید فیلم را تماشا کنید. من اینجا روی نیمکت مینشینم تا بازگردید. برای آنها بلیط تهیه کردم و با پول خودم کتاب «اصول دیالکتیک» حضرت آیتالله سبحانی را خریداری کردم؛ چون مباحثی درباره کمونسیتها و مخالفان دین بیان کرده بود.
قریب به 2 ساعت و نیم طول کشید تا فیلم تمام شود و من نیز در این مدت کتاب را تا آخر خواندم. البته فهمیدنش برایم راحت نبود، چون عادت به مطالعه کتابهای غیر درسی نداشتم. ولی شنیده بوده که «ابوعلی سینا» 40 بار کتاب «ارسطو» را خوانده ولی باز هم آن را نفهمیده است؛ سپس یک کتاب دیگری را خوانده و آن(کتابی که 40 بار خوانده) را فهمیده است. من نیز برخی مطالب و صفحات را چند بار میخواندم، حتی متنها را حفظ میکردم. در کل مقداری از آن را فهمیدم. آرام آرام نیز به اینگونه مباحث علاقهمند شدم.
نخست قرار شد دروس تجربی را بخوانم، ولی چون روستایمان دبیرستان نداشت و من نیز درسم خوب بود ـ همه دکتر دکتر میگفتند ـ به اصفهان آمدم تا پزشک شوم. در اصفهان اقواممان بودند. آنها نیز تشویق میکردند آنجا درس بخوانم، چون میگفتند: «موقعیت رشد دارد.» در آن زمان تظاهرات قوت گرفته بود و من نیز به صورت پنهانی در تظاهرات شرکت میکردم، یعنی یواشکی میرفتم؛ چون اگر به اقوام میگفتم اجازه نمیدادند و میگفتند: «شما اینجا غریب هستید. بچه مردم هستید و امانت دست ما. فردا شما را میگیرند و میکشند.»
ولی با این وجود بنده به صورت مخفیانه در تظاهرات شرکت میکردم. بدین صورت بود با گردانندگان انقلاب که بیشتر دانشجویان بودند ارتباط برقرار کردم؛ رفیق شدم. به همین دلیل در «دانشگاه صنعت اصفهان» و «دانشگاه اصفهان» رفتوآمد داشتم. دانشجویان نیز کتابهای مذهبی را برای مطالعه به بنده میدادند که با شوق آنها را مطالعه میکردم. در برخی مواقع نیز نکات مهم آنها را یادداشت میکردم. این مسائل سبب شد تا تقویت ذهنی حاصل برای فهمیدن کتابهای دینی حاصل شود.
رسا ـ به جز دروس تجربی، بیشتر چه مباحثی را فرا گرفتید؟
پس از پیروزی انقلاب در مباحث فلسفی که از سوی آقایان مصباح، دکتر احمد احمدی و برخی دیگر ـ که نمیخواهم نامشان را بیاورم، چون از نظر سیاسی ورشکسته شدند ـ مطرح میشد و بنده نیز در آنها شرکت میکردم. یکی از آقایان نیز در آن زمان درس نهجالبلاغه داشت که از نخست تا پایان آنها را گوش داده و مینوشتم. این آقا در بحثهای فلسفی بسیار کوتاه و روان صحبت میکرد و من نیز آنها را یادداشت میکردم. به همین دلیل پس از سال دوم تجربی نام بیشتر کتابهای فلسفی را حفظ بودم.
اوایل انقلاب که منافقین کمونیست فعالیت داشتند، بنده بحثهای فلسفی را برای آنها مطرح میکردم. حتی با دانشجویان و دبیرستانیهایی که کمونیسم و برخی دیگر از آنها چریکهای فدایی و منافق بودند، بحث میکردم. در خاطرم نیست که حتی یکبار از پاسخ دادن عاجز باشم. این مسائل سبب شد تا به بحثهای فلسفی علاقه بسیاری داشته باشم و وقتی سال دوم تجربی را میخواندم، به درس «منظومه» یکی از اساتید رفتم که آنجا بهترین مستشکل من بود.
در آن زمان شاید ته ریشی بیشتر نداشتم، ولی وقتی در کلاس «منظومه» شرکت میکردم، بسیاری از طلاب مسن به احترام بنده میایستادند و من نیز از این موضوع بسیار خجالت میکشیدم. حتی خجالت میکشیدم کنار استاد بنشینم، به همین دلیل کنار درب مینشستم. در آن زمان «منظومه»، «بدایه» و «نهایه» را خواندم، در حالی که هنوز طلبه نشده بودم. البته تنها عبارت میخواندم و نمیفهمیدم که عبارت را باید با مرفوع، مجرور و یا منصوب بخوانم. برخی از طلاب نیز توضیح میدادند که منظور عبارات بیان شده چیست؟ سپس «اسفار» را خواندم و تدریس را شروع کردم. مدتی نیز در «فقه» و «اصول» کار کردم، ولی باز هم از سال گذشته به «فلسفه» میپردازم.
رسا ـ منظورمه، بدایه، نهایه، اسفار و… را با چه اساتیدی خواندید؟
نزد آشیخ یحیی انصاری «منظومه» را خواندم. نزد آقای فیاضی نیز «بدایه» و «نهایه» را خواندم. «اسفار» را نیز از محضر آقای حسنزاده فرا گرفتم. به علامه طباطبایی(ره) نیز بسیار علاقهمند بودم، به همین دلیل وقتی آقا حرم میآمدند با ایشان به سمت خانهشان حرکت میکردم و بعضاً سؤالهای از ایشان میپرسیدم.
یک زمانی به آقای حسنزاده گفتم: بحران صدیقین را توضیح دهید؛ در آن زمان طلبه نبودم. به بنده گفتند: «آقای من، شما باید سالها درس بخوانید، تهذیب نفس کنید و این علوم بدون تهذیب نفس فهمیده نمیشود.»
واقعا هم اینگونه است؛ برای نمونه در ماه مبارک رمضان که درس میخواندم، آنها را بهتر و شفافتر متوجه میشدم. عجیب است! تهذیب نفس در فهم دروس ما بسیار تأثیر است. «فقه» و «اصول» را نیز نزد آقای فاضل لنکرانی، آشیخ جواد و آقای وحید فرا گرفتم.
رسا ـ فرمودید در مباحث علوم تجربی هوش قوی داشتید، آیا در علوم حوزوی نیز از این هوش و ذکاوت برخوردار بودید؟
روحیه بنده بسیار ظریف بود. به همین دلیل وقتی به برخی آقایون نزدیک میشدم و میدیدم که بعضی از اطرافیان علما دلخور میشوند، خودم را کنار میکشیدم. وگرنه آقای فاضل آن قدر به بنده اهمیت میداد که بسیاری از چیزها را به عنوان مرجعیت صحبت میکردیم. ولی بعدها موضوعاتی پیش آمد که خودم را کنار کشیدم.
البته بیشتر درس آقای فاضل میرفتم. ایشان بسیار ذهن قویی داشتند و خوش استعداد بودند؛ به همین دلیل در «اصول» از دیگران مطرح بودند. حتی درس بسیاری از آقایان که میرفتم ابداً به درس آقای فاضل میرسید!
برای هم مباحثیهایم حالت نیمه استادی داشتم. حتی به فهم آنها بسیار شک داشتم و هنوز هم تردید دارم بسیاری از آنها مطالب را کامل متوجه شده باشند. فهم برخی از مطالب بسیار دشوار بود، یعنی اصل شی در ادراک و فهم است. بنده وقتی درس خارج میخواندم، به همبحثیهایم پیشنهاد میدادم تا متن کتابها را نیز مباحثه کنیم.
رسا ـ بیشتر درس خارج کدام یک از عزیزان را میپسندید؟
بنده خودم چند سالی است که درس خارج میگویم. در درسهای خارج فراوانی نیز شرکت کردهام. ولی فردی خوش استعداتر و نابغهتر از امام(ره) نیافتم. کمتر شخصی در تاریخ «فقه» و «اصول» به امام خمینی(ره) میرسد. اگر فرد مقایسهای داشته باشد کاملا تفاوت را متوجه میشود.
امام(ره) نبوغ عجیبی داشتند. هم بحثیهای امام(ره) ابداً قابل مقایسه با ایشان نبودند. از آقای شهیدی شنیدم: «هر کسی، فلان آقا را با امام مقایسه میکند. اینها به امام ظلم میکنند.» امام(ره) اشکالات بسیار دقیقی میکردند، به گونهای که با یک تلنگر ایشان برخی از مسلمات از هم میپاشید.
برای نمونه آقای خوئی، شهید صدر و مرحوم آخوند میگویند: «رابطه صحیح و فاسد رابطه تام و ناقص بودن است.» امام(ره) یک اشکال ابتدایی میکند که «رابطه صحت و فاسد رابطه تضاد است.» بسیاری از علما مسائل را با قربان صدقه و هزار تعبیر مطرح میکردند. ولی خدا پدر و مادر امام خمینی(ره) را رحمت کند که ما را نجات دادند، از بن بست بیرون آوردند. برخی از نظریات امام راحل کم نظیر بود. متأسفانه مرکز نشر آثار امام خمینی(ره) و انتشارات دیگر این مطالب را منتشر نمیکنند. بلکه تنها خطابههای قانونی ایشان را بیان میکنند.
بنده خودم درس خارج «مکاسب» و «اصول» دارم؛ در این درس نخست مبانی امام(ره) را توضیح میدهم؛ سپس خلاصه، چکیده و نکاتش را بیان میکنم. البته مطالب دیگر فقها را نیز بیان میکنم که بعضا برای بیان برخی مطالب چند روزی زمان لازم است، پس از بیان این مطالب، آرا و نظرات امام(ره) را بار دیگر به صورت فشرده و چکیده بیان میکنم. سپس این نظرات را با یکدیگر مقایسه کرده و تفاوتهایش را بیان میکنم. در درسم گام به گام بیان میکنم که امام خمینی(ره) چه سیری در مباحثه داشتند. سبک اجتهادی و نوع استدلال ایشان را بیان میکنم.
رسا ـ به نظر شما چرا امروزه شاهد تربیت علمایی همانند امام راحل در میان طلاب نیستیم؟
چون اخلاص میان طلبهها کم شده است. وارد حوزه میشوند و ادامه تحصیل میدهند، ولی اخلاص بسیاری از آنها کم است. اخلاص نیز در شرایط مختلف فرق میکند. اگر اخلاص نباشد، توفیق درسی حاصل نمیشود. اکنون امکانات و شرایط درس خواندن بسیار نسبت به پیش از انقلاب بهتر و بیشتر است. البته پیشرفتها نیز خوب است. ولی در آن زمان هر چند تعداد طلاب کم بوده است، با این وجود بسیاری عالم فرزانه میشدند. چون اخلاص داشتند، خدا نیز آنها را یاری میکرد.
آقای حسنزاده در یکی از کتابهای خود نوشتهاند: «اوایل طلبگی خواب دیدیم در مشهد خدمت امام رضا(ع) رسیدهام. البته قبلش خدمت برخی از اصحاب امام(ع) رسیدم، سپس خدمت ایشان رسیدم. امام(ع) وقتی من را دیدند آب دهان مبارکشان را بر روی لبشان جمع کردند. به من فرمودند: چه میخواهی؟ گفتم: علم. امام(ع) نیز آب دهانشان را به بنده دادند، از آن روز سرنوشتم بسیار تغییر کرد.»
ما چنین بزرگانی داریم که بسیاری آنها را نمیشناسند. بنده یقین دارم تنها با زحمات خودم نمیتوانم به جایی برسم. بلکه باید امداد و نظر اهلبیت(ع) شامل حالم شود. خود بزرگان نیز از ائمه اطهار(ع) بهره میبردند، وگرنه تنها با فعالیتهایشان به جایی نمیرسیدند. درباره آقای بهجت(ره) نیز میگویند: حضرت ابالفضل(ع) عنایتی به ایشان کردهاند. راه عرفان نیز برای این بزرگوار باز شده است. امام راحل نیز اینگونه بودند.
رسا ـ در حال حاضر دروس خارج حوزه را چگونه ارزیابی میکنید؟
متأسفانه در برخی درسهای خارج ما یک اشتباه و نقص بزرگ وجود دارد. مُدرسِ درس خارج، در یک مطلب چون خودش مجتهد است، میگوید ادله این است و دلیلش تمام است. نهایتا یکی دو قول را میگوید و استدلال میکند. حتی اسم هم نمیبرد، گویی کمش میآید اسم ببرد. میگوید: قیل فلان و اشکالش این است. من فکر میکنم خوش استعدادترین شاگرد مرحوم امام(ره) آقای فاضل(ره) و آقای جوادی آملی هستند. آقای فاضل(ره) چون مرجع تقلید بود و مبانی را خوب توضیح میداد، اکثراً با امام(ره) هم نظر بود.
نوع تدریس باید شاگرد پرور، مجتهد پرور و تقویت کننده اجتهاد باشد که این موضوع خود یک روش خاصی دارد. استاد باید فروع را کاملاً بیان کند، نه اینکه برای نمونه بگوید: امام خمینی(ره) اینگونه گفته است. بلکه باید روشهای ایشان در رسیدن به مباحث را بیان کند، یعنی چگونگی سبک اجتهادی ایشان را توضیح دهد.
رسا ـ در درس خارج مقام معظم رهبری نیز شرکت میکنید؟ نظرتان درباره آن چیست؟
متأسفانه توفیق آن پیش نیامده است. البته قسمتی از درسهای آیت الله خامنهای را دوستی به بنده داد تا در تحقیق کمکش کنم، دیدم مقام معظم رهبری بسیار خوش استعداد هستند. حرف آخر را که ایشان میزنند، در سطح بالایی است. متأسفانه من از نزدیک با درس ایشان آشنا نیستم چون ایشان کتابی ندارند و من هم حوصله نمیکنم نوار گوش کنم. البته از فتواهای ایشان میتوان فهمید که چقدر نبوغ دارند.
رسا ـ نظرتان درباره رهبری حضرت آیتالله خامنهای چیست؟
همین رهبریِ حضرت آقا، مگر خیلیها نبودند که هم سابقه تحصیلی و هم سابقه انقلابیشان از ایشان بیشتر بود. چرا آنها رهبر نشدند؟ این جمله معروف است که آقای بهاء الدینی گفتهاند: «آن موقع، خبرگان فرد دیگری را به عنوان جانشین امام(ره) معرفی کرده بودند، اما نظر امام زمان(ع) به سید علی آقا بود.»
شاید بنده و امثال بنده ندانیم که اداره این انقلاب و نهضت الهی در میان این همه گرگ صفت به چه میزان تخصص و تبحر میخواهد؟! هزاران گروه و دولت تلاش کردند تا مانع رشد انقلاب شوند، آن را منحرف کنند و نگذارد شکل بگیرد. ولی امام راحل با وجود اینکه درس سیاست و مدیریت نخوانده بودند، بلکه در اتاق و حجرهشان بودند، توانستند این انقلاب را اداره کرده و دشمنان را کنار بزنند. این یک امر عادی نیست! مگر از نظر جثه فردی درشتتر از حضرت امیرمؤمنان(ع) نبود؟ ولی چه شد که حضرت(ع) درب خیبر را از جا کنده و دور انداختند؟ مگر این کار امر عادی بود؟!
چه شد رژیم پهلوی با آنکه تا دندان مسلح بود، ولی حتی با هزینه میلیاردها تومان نیز نتوانستند جلوی انقلاب را بگیرد؛ جلوی امام(ره) را بگیرد. مسلما ترور حضرت امام راحل برای آنها کار بسیار دشواری نبود، ولی این کار را نتوانستند انجام دهند و امام(ره) نیز بساطشان را به هم ریخت.
آمریکا از اول انقلاب تاکنون نتوانسته به کشور ما حمله کند و بساط انقلاب را جمع کند. چون این انقلاب و بزرگان نظام را خداوند سبحان به برکت اهلبیت(ع) حفظ میکند.
متأسفانه ما نسبت به بسیاری از مسائل عادی نگاه میکنیم. در حالی که عنایات و امدادهای الهی زیادی وجود دارد. چه کسی میتوانست فتنه 88 را اداره و مدیریت کند؟ همه بزرگان و نخبگان سیاسی ما اگر جمع میشدند نمیتوانستند این طور اداره کنند. مگر اداره وضعیت فعلی جامعه کار راحتی است؟! ممکن است در برخی مواقع بگوییم: آقا چرا حرف نمیزنند. چرا کاری نمیکنند؛ اینها همه احساسی است. با احساسات نمیشود، مملکت و نظام و اسلام را اداره کرد.
این مسائل را نمیگویند و بسیاری خیال میکنند که تمام کارها عادی است. آیا یک جا شده که بتوان گفت: حضرت آقا در رهبریتشان اشتباه واضحی کردهاند؟! از ایشان چنین موضوعی سر نزده است. آیا موضوعاتی که در جلسه خبرگان رهبری در زمان انتخاب حضرت آقا به عنوان رهبر از امام راحل نقل شد، موضوع عادی بود؟ مگر امام راحل به خواست خودشان چنین مطالبی را بیان کرده بودند؟ آیا حرف خود امام(ره) بود یا به ایشان گفته بودند که چنین بگویند؟